کد مطلب:77643 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:114

خطبه 159-در بیان عظمت پروردگار











و من خطبه له علیه السلام

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:

«امره قضاء و حكمه.»

یعنی حكم خدا بر دو نحو است: ایجاب است و الزام و مصلحت است و فایده.

بدان كه خدای تعالی را دو امر می باشد نسبت به بندگانش: اول امر ارادی تكوینی ایجادی، دویم امر تكلیفی ایجابی. و اول بدون واسطه ی انبیاء علیهم السلام باشد و احتمال عصیان در او نرود و مطلوب از آن وقوع مامور به باشد البته و موافق مشیت حق تعالی است طردا و عكسا و تخلف نكند از مشیت او هرگز و واقع شود مامور به لامحاله و اشاره به این امر شده: (انما قولنا[1] لشی ء[2] اذا اردناه ان نقول له كن فیكون).[3].

دویم به واسطه ی انبیاء علیهم السلام باشد و مطلوب از آن گاهی وقوع مامور به است و موافق مشیت حق تعالی باشد و واقع شود مامور به البته، بدون عصیان مامورین در او، مثل امرهایی كه تكلیف كرده است خدا به آنها اطاعت كنندگان را از انبیا و اولیا و اوصیا و خلص عباد الله و گاهی مطلوب از آن نفس امر است، بدون وقوع مامور به، به سبب حكمتها و مصالح و فوایدی كه راجع می شود به سوی بندگان، مثل: (فقعوا له ساجدین)،[4] (و لا تقربا هذه الشجره)[5] و این امر موافق مشیت و اراده ی حق تعالی نیست، به این معنی كه نخواسته است و اراده نكرده است وقوع مامور به را، اگر چه خواسته است و اراده كرده است امر به آن را و به این سبب است كه مامور به واقع

[صفحه 702]

نمی شود و چنانكه خواسته بود و اراده كرده بود البته واقع می شد. و كلام امام علیه السلام: «امره قضاء و حكمه» اشاره است به این دو قسم از امر خدای تعالی.

«و رضاه امان و رحمه.»

یعنی خشنودی خدا امن از عقاب و اثابه ی ثواب است، زیرا كه رضا ضد سخط است و رضا و سخط در مخلوق عروض و تجدد حالتی است كه مثمر ثمر احسان یا انتقام باشد و چون تجدد و تغیر از خواص مخلوق و بر خالق روا نیست، پس نسبت امثال این اوصاف به خالق به سبب اثبات مثمرات است، پس رضای خدا نسبت به بنده چنانكه با وقوع موجبات عقوبت باشد، عبارت از امان از عقاب بود و الا رحمت و ثواب خواهد بود.

«یقضی بعلم و یغفر بحلم.»

یعنی حكم می كند به اوامر تكوینی و تكلیفی، با علم به استحقاقات و فواید آغاز و انجام و می بخشد عقوبات را با حلم و توانایی بر انتقام.

«اللهم! لك الحمد علی ما تاخذ و تعطی و علی ما تعافی و تبتلی.»

یعنی بار خدایا! از برای تو است استحقاق شكر و سپاس بر نعمتی كه پس می گیری و بربخششی كه عطا می كنی و بر بیماریهایی كه صحت كرامت می كنی از او و بر امراضی كه مبتلا می گردانی به او، زیرا كه جمیع اخذ و اعطاء و عافیت و ابتلای تو نیست مگر مصلحت و نعمت و موجب از برای شكر و محمدت.

«حمدا یكون ارضی الحمد لك و احب الحمد الیك و افضل الحمد عندك.»

یعنی می ستایم تو را به كیفیت ستایشی كه باشد خوشنودكننده ترین ستایشها مر تو را، یعنی باشد موجب از برای زیادتی ثوابهای تو و باشد دوست ترین ستایشها به سوی تو، یعنی باشد باعث مزید قرب به سوی تو به زیادتی توفیق معرفت و عبادت تو و باشد فاضلترین ستایشها در نزد تو، یعنی سبب باشد از برای ملحق شدن به فاضلترین مخلوقات تو كه خاتم النبیین-صلوات الله و سلامه علیه و آله اجمعین -باشد.

«حمدا یملا ما خلقت و یبلغ ما اردت.»

[صفحه 703]

یعنی می ستایم تو را به بسیاری ستایشی كه پرسازد[6] هر جایی را كه خلق كرده (ای) و برسد به آنجایی كه اراده كرده (ای).

«حمدا لا یحجب عنك و لا یقصر دونك.»

یعنی می ستایم تو را به ستایشی كه مستور نشود در نزد تو و ممنوع نباشد از وصول به قرب تو، به تقریب نقص و قصور.

«حمدا لا ینقطع عدده و لا یفنی مدده.»

یعنی می ستایم تو را به ستایشی كه منقطع نشود شماره ی آن و فانی نگردد قوت و تزاید آن.

«فلسنا نعلم كنه عظمتك، الا انا نعلم انك حی قیوم، لا تاخذك سنه و لا نوم.»

یعنی پس نیستیم ما كه بدانیم نهایت بزرگی تو را، مگر اینكه به تحقیق ما می دانیم به فطرت عقول ما كه به تحقیق تو زنده ای، یعنی دریابنده ی جمیع چیزهایی و كننده ی هر كاری به قدرت و اختیار و تو قائمی به ذات خود، بدون نگاهدارنده و نگاهدارنده ی غیر خودی، زیرا كه غیر تو تمام ممكنند و ممكن محتاج است به نگاهدارنده (ای) بی نگاه دار، درنمی یابد تو را نه سستی مقدمه ی خواب و نه خواب، یعنی نه به سبب ضعیف و نه به سبب قوی و الا قیوم و ممسك اشیاء نخواهی بود، پس اشیاء نخواهند بود.

«لم ینته الیك نظر و لم یدركك بصر، ادركت الابصار و احصیت الاعمار و اخذت بالنواصی و الاقدام.»

یعنی نرسید به سوی حق معرفت تو نظری و فكری و درنیافت كنه ذات تو را بینایی ظاهری و باطنی، دریافتی هر چه را كه مدرك به بصر ظاهری و باطنی است و شماره كردی تمام عمرها را، یعنی مدت بقای هر چیز را، زیرا كه محیط علی الاطلاق محاط به هیچ چیز نشود و از احاطه ی او چیزی بیرون نباشد و گرفتی به قبضه ی اقتدار خود كاكلهای اختیار و پاهای اقتدار هر جنبنده ای را، زیرا كه تویی قادر علی الاطلاق و جز تو است تمام عاجز علی الاطلاق.

[صفحه 704]

«و ما الذی نری من خلقك و نعجب له من قدرتك و نصفه من عظیم سلطانك و ما تغیب عنا منه و قصرت ابصارنا عنه و انتهت عقولنا دونه و حالت سواتر الغیوب بیننا و بینه اعظم.»

یعنی چه چیز است و چه قدر دارد آن چیزی را كه می بینیم و می یابیم از مخلوق تو و تعجب می كنیم از برای او از قدرت تو و وصف می كنیم او را از بزرگی پادشاهی تو و حال آنكه آن چیزی كه غایب است از ما از مخلوق تو[7] و كوتاه است دیدهای بینایی ما از او و ایستاده است عقلهای ما پیش از ادراك او و حایل است پرده های پنهانی میان ما و میان او، بسیار بزرگتر است از آن چیزی كه ما می بینیم او را.

«فمن فرغ قلبه و اعمل فكره، لیعلم كیف اقمت عرشك و كیف ذرات خلقك و كیف علقت فی الهواء سماواتك و كیف مددت علی مور الماء ارضك، رجع طرفه حسیرا و عقله مبهورا و سمعه والها و فكره حائرا.»

یعنی پس هر كس فارغ سازد دل خود را از مشاغل و كار بفرماید فكر و نظر خود را از برای اینكه بداند كه چگونه برپا داشته ای تو عرش ترا كه فلك نهم باشد و چگونه خلق كرده ای مخلوقات تو را و چگونه معلق و بی ستون واداشته ای در فضا آسمان های تو را و چگونه پهن كرده ای در آب متحرك مواج زمین تو را، برمی گردد نظر دیده ی بینایی او كلال پذیرفته[8] و عقل او مغلوب گردیده و شنوایی او سرگردان شده و اندیشه ی او حیران گشته، یعنی بی تحصیل علم به كنه آن افعال تو.[9].

منها[10].

یعنی بعضی از آن خطبه است:

«یدعی بزعمه انه یرجو الله، كذب و العظیم، ما باله لا یتبین رجاوه فی عمله؟»

[صفحه 705]

یعنی ادعا می كند بنده به گمان خود كه امیدوار است به خدای تعالی، دروغ گفته است[11] سوگند به خدای باعظمت، چه چیز است حال و شان او كه ظاهر نیست امید او در عمل او؟ یعنی كسی كه ادعا كند رجاء و امیدوار بودن خود را به خدای تعالی و عملی نكند كه موجب طاعت و رضای خدا باشد، دروغ گفته است در امیدوار بودن او به ثواب خدا، زیرا كه هر امیدوار به عطایی، البته مرتكب اعمالی خواهد بود كه موافق امر و رضای معطی باشد و با وجود خلاف گفته ی معطی، رجاء به احسان و امید به عطا نیست جز دروغ و خلاف اعتقاد، زیرا كه با عصیان و خلاف، چگونه معتقد احسان و عطا باشد و معلوم است كه بالمره مایوس است از او كه مستبد و مستمر به عصیان است. و بالجمله ادعای رجاء و خوف، بدون اتكال به عمل و اطاعت، محض ادعا و دروغ باشد، چنانكه صاحب كافی روایت كرده است از حضرت امیرالمومنین-علیه الصلاه و السلام-كه گفت: «ایاكم و الكذب فان كل راج طالب و كل خائف هارب» یعنی برحذر باشید از دروغ گفتن در ادعای رجاء و خوف، به سبب اینكه به تحقیق كه هر امیدواری طلبكار ثواب است، یعنی به عمل خود و هر ترسناكی گریزنده ی از عقاب است، یعنی به عمل خود. یعنی كسی كه ادعا كند رجاء و خوف را و طالب و هارب به عمل نباشد البته دروغ گفته است.[12] و باید حذر كرد از دروغ گفتن كه عقاب او الیم است.

«فكل من رجا عرف رجاوه فی عمله، الا رجاء الله، فانه مدخول و كل خوف محقق الا خوف الله، فانه معلول.»

یعنی پس هر كسی كه امیدوار است به كسی، شناخته می شود امید او در عمل و طاعت، مگر امیدواری مردم به خدای تعالی كه به تحقیق كه مدخول و معیوب است نظر به كردار ایشان و هر خوف و ترس از كسی محقق و ثابت است از عمل آن كس، مگر خوف و ترس از خدا كه به تحقیق كه خوف مردم به خدا با ریب و شبهه و بازیچه است

[صفحه 706]

نظر به كردار ایشان.

«یرجو الله فی الكبیر و یرجو العباد فی الصغیر، فیعطی العبد ما لا یعطی الرب. »

یعنی امیدوار است بنده به خدای تعالی در مطلب بزرگ كه ثواب دایمی آخرت باشد و امیدوار است آن بنده به بندگان صاحب دولت و تسلط، در عطای كوچك كه احسان در دنیا باشد، پس می بخشد به آن بنده از تذلل و خشوع و خضوع و فرمان برداری آن چیزی را كه نمی بخشد به پروردگار خود.

«فما بال الله جل ثناوه یقصر به عما یصنع به لعباده.»

یعنی پس چه چیز است حال و شان خدایی كه بزرگ است ستایش او كه منع كرده می شود به او از فرمان برداری و خشوع و خضوعی[13] كه كرده می شود به بندگان او.

«ا تخاف ان تكون فی رجائك له كاذبا، او تكون لا تراه للرجاء موضعا؟»

یعنی آیا می ترسی اینكه باشی در امیدواری تو مر خدا را دروغگو، یعنی امیدی كه به او داشته باشی محقق نشود به تقریب منع و بخل او؟ یا اینكه باشی تو كه نبینی او را موضع و مكان از برای امیدواری به تقریب ضعف و عدم توانایی او به برآوردن امید تو؟ و این هر دو بالبدیهه باطل است، زیرا كه خدای تعالی جواد ذاتی و غنی و قوی مطلق است، بخل و عجز بر او روا نیست، پس امیدوار نبودن به او به كردار، بی باعثی روا نباشد.

«و كذلك ان هو خاف عبدا من عبیده اعطاه من خوفه ما لا یعطی ربه، فجعل خوفه من العباد نقدا و خوفه من خالقه ضمارا و وعدا.»

یعنی مثل رجای خدا است خوف خدا كه اگر آن كس بترسد بنده (ای) را از بندگان خدا، عطا می كند او را از جهت خوف خود آن تذلل و خشوع و فرمانبرداری را كه عطا نمی كند پروردگار خود را از جهت خوف او، پس گردانیده است آن كس خوف خود را از بندگان نقد و به عنوان جزم و معجل و خوف خود را از خالق خود نسیه و موجل و

[صفحه 707]

موعود و محتمل.[14].

«و كذلك من عظمت الدنیا فی عینه و كبر موقعها من قلبه، آثرها علی الله تعالی، فانقطع الیها و صار عبدا لها.»

یعنی مثل مدعی رجاء و خوف است كسی كه با عظمت بود متاع دنیا در چشمش و بزرگ باشد جایگاه دنیا در دل او، اختیار كرده است فرمانبرداری دنیا را بر فرمانبرداری خدا، پس منقطع شده است از خدا به سوی دنیا و گردیده است بنده از برای دنیا.

«و لقد كان فی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، كاف لك فی الاسوه و دلیل لك علی ذم الدنیا و عیبها و كثره مخازیها و مساویها، اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغیره اكنافها و فطم من رضاعها و زوی عن زخارفها.»

یعنی به تحقیق كه باشد در حال رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم كفایت كننده از برای تو در پیروی كردن و دلیل و برهان است از برای تو بر مذمت دنیا و عیب آن و بر بسیاری قبایح و بدیها و معایب آن، به سبب اینكه برچیده شد از رسول خدا صلی الله علیه و آله اطراف دنیا، یعنی توسعه ی دنیاویه و گسترده شد از برای غیر او اكناف دنیا، یعنی وسعت آن و واگرفته شد رسول خدا صلی الله علیه و آله را از شیر خوردن از دنیا، یعنی از مستلذات دنیا و منع كرده شد از زیور و زینتهای دنیا، پس اگر دنیا مذموم نبود و ممدوح بود، البته خدای تعالی از حبیب خود منع نمی كرد و به او روا می داشت.

«و ان شئت ثنیت بموسی كلیم الله (ص)، اذ یقول: (رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر)[15] و الله ما ساله الا خبزا یاكله، لانه كان یاكل بقله الارض و لقد كانت خضره البقل تری من شفیف صفاق بطنه، لهزاله و تشذب لحمه.»

یعنی و اگر بخواهی تو دویم بگردان اسوه و اقتدار به موسی كلیم الله (ص) را در

[صفحه 708]

زمانی كه می گفت: «ای پروردگار من! به تحقیق كه من فقیر و محتاجم به سوی هر چیزی كه فرستاده ای به سوی من از خیر، قلیل یا كثیر» و سوگند به خدا كه سوال نكرد موسی خدا را مگر نانی را كه می خورد از جهت اینكه بود موسی كه می خورد تره و سبزی زمین را و هر آینه بود كه رنگ سبزی تره دیده می شد از پوست تنگ درون شكم او از جهت لاغری او و كمی گوشت او از شدت ریاضت.

«و ان شئت ثلثت بداود علیه السلام صاحب المزامیر و قاری ء اهل الجنه، فلقد كان یعمل سفائف الخوص بیده و یقول لجلسائه: ایكم یكفینی بیعها و یاكل قرص الشعیر من ثمنها.»

یعنی و اگر بخواهی بگردان سیم اسوه و اقتدا به داوود علیه السلام صاحب آوازهای خوش و قراءت كننده از برای مردمان بهشت را. مروی است كه وحوش و طیور می افتادند بر او از لذت صوت و نغمه ی او در حال قراءت در محراب عبادتش، پس هر آینه بود داوود كه صنعت می كرد و می بافت زنبیلهای لیف خرما را به دست خود و می گفت مر همنشینهای خود را كه كدام از شما كفایت می كنید مرا در فروختن آنها؟ و می خورید یك قرص نان جو از قیمت آنها.

«و ان شئت قلت فی عیسی بن مریم علیه السلام، فلقد كان یتوسد الحجر و یلبس الخشن و یاكل الجشب و كان ادامه الجوع و سراجه باللیل القمر و ظلاله فی الشتاء مشارق الارض و مغاربها و فاكهته و ریحانه ما تنبت الارض للبهائم و لم تكن له زوجه تفتنه و لا ولد یحزنه و لا مال یلفته و لا طمع یذله، دابته رجلاه و خادمه یداه.»

یعنی و اگر بخواهی بگو اقتدا و پیروی را در حال عیسی بن مریم علیه السلام پس هر آینه بود عیسی علیه السلام[16] كه زیر سر خود می گذاشت در وقت استراحت سنگ را و می پوشید جامه ی درشت را و بود نان خورش او گرسنگی، یعنی بعد از گرسنگی شدید، می خورد نان را به لذت تمام و محتاج نبود به نان خورش او، پس گویا جوع او نان خورش او بود و بود چراغ او در شب روشنایی ماه و بود سایه و سقف او كه واپاید او را از سرما در زمستان جاهای تابیدن آفتاب در وقت برآمدن و فروشدن و میوه ی او و سبزیهای خوشبوی او بود

[صفحه 709]

گیاههایی كه می رویانید زمین از برای چهارپایان و نبود از برای او زن كه به فتنه بیندازد او را و نه فرزند كه محزون گرداند او را و نه مال دنیا كه روگردان گرداند او را از آخرت و نه طمع از كسی كه خوار گرداند او را و مركوب او پاهای او بود و خدمتكار او دستهای او بود.

«فتاس بنبیك الاطیب الاطهر صلی الله علیه و آله فان فیه اسوه لمن تاسی و عزاء لمن تعزی و احب العباد الی الله التماسی بنبیه و المقتص لاثره. قضم الدنیا قضما و لم یعرها طرفا.»

یعنی پس اقتدا و پیروی بكن به پیغمبر تو صلی الله علیه و آله كه پاكیزه تر و پاكتر است از جمیع مخلوقات به حسب خلقت و خلق، پس به تحقیق كه منحصر است در او پیروی كردن از برای كسی كه خواهد پیروی بكند و در شان اوست نسبت داشتن از برای كسی كه خواهد منسوب به بزرگی باشد و دوست ترین بندگان به سوی خدا كسی است كه پیرو باشد به پیغمبر خود و متابع باشد مر نشانه ی او را در حالتی كه جاویده[17] است به اطراف دندان دنیا را جاویدنی، یعنی تناول كرده است از دنیا به قدر كفاف و ضرورت،[18] و به عاریت نداده است به دنیا گوشه ی چشمی، یعنی نگاه به دنیا نكرده است به گوشه ی چشم خود.

«اهضم اهل الدنیا كشحا و اخمصهم من الدنیا بطنا، عرضت علیه الدنیا فابی ان یقبلها و علم ان الله سبحانه ابغض شیئا، فابغضه و حقر شیئا فحقره و صغر شیئا فصغره و لو لم یكن فینا الا حبنا ما ابغض الله و رسوله،[19] و تعظیمنا ما صغر الله و رسوله، لكفی به شقاقا لله و محاده عن امر الله.»

یعنی لاغرترین اهل دنیا بود از روی تهیگاه و گرسنه ترین ایشان بود از روی شكم، اظهار كرده شد بر او دنیا را پس ابا كرد از این كه قبول كند او را و دانست كه خدای سبحانه دشمن داشته است چیزی را پس دشمن داشت او را و حقیر شمرده چیزی را پس حقیر شمرد او را و كوچك شمرده چیزی را پس كوچك شمرد او را و اگر نبود در

[صفحه 710]

ما مگر دوستی ما چیزی را كه خدا دشمن داشت او را و تعظیم ما چیزی را كه كوچك شمرد خدا او را، هر آینه كافی بود و بس بود همین قدر از برای مخالفت كردن با خدا و تجاوز كردن از حكم خدای تعالی.

«و لقد كان صلی الله علیه و آله و سلم، یاكل علی الارض و یجلس جلسه العبد و یخصف بیده نعله و یرقع بیده ثوبه و یركب الحمار العاری و یردف خلفه و یكون الستر علی باب بیته فتكون فیه التصاویر، فیقول: «یا فلانه-لاحدی ازواجه-غیبیه عنی، فانی اذا نظرت الیه ذكرت الدنیا و زخارفها.» فاعرض عن الدنیا بقلبه و امات ذكرها من نفسه و احب ان تغیب زینتها عن عینه، لكیلا یتخذ منها ریاشا و لا یعتقدها قرارا و لا یرجو فیها مقاما، فاخرجها من النفس و اشخصها عن القلب و غیبها عن البصر و كذا من ابغض شیئا ابغض ان ینظر الیه و ان یذكر عنده.»

یعنی و هر آینه به تحقیق كه بود پیغمبر صلی الله علیه و آله می خورد طعام را بر روی زمین بدون سفره و می نشست مثل نشستن بنده، یعنی بر روی زمین و می دوخت به دست خود شكاف كفش خود را و پینه می دوخت به دست خود جامه ی پاره شده ی خود را و سوار می شد بر خر برهنه و ردیف سوار می كرد كسی را در پشت سر خود و بود پرده (ای) بر در خانه ی او، پس بود در آن پرده نقش بعضی صورتها، پس می گفت به یكی از زوجاتش كه ای فلانه، غایب و دور گردان این پرده را از نظر من، پس به درستی كه هر آن زمانی كه نظر می كنم به سوی آن، یاد می كنم دنیا را و زینتهای آن را.

پس سرباز زد از دنیا به دل[20] خود و ازاله كرد یاد او را از نفس خود و دوست داشت كه غایب گردد زینت او از نظرش، تا اینكه اخذ نكند از او جامه ی فاخر و اعتقاد نكند او را جای آرامیدن و امید نداشته باشد در او درنگ كردن، پس بیرون كرد هوس دنیا را از نفس خود و ببرد دوستی دنیا را از دل خود و غایب گردانید صورت دنیا را از نظر خود و هم چنان است كسی كه دشمن دارد چیزی را دشمن دارد اینكه نگاه كند به سوی او و یا اینكه مذكور شود در پیش او.

[صفحه 711]

«و لقد كان فی رسول الله صلی الله علیه و آله، ما یدلك علی مساوی ء الدنیا و عیوبها، اذ جاع فیها مع خاصته و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته. فلینظر ناظر بعقله: اكرم الله محمدا صلی الله علیه و آله بذلك ام اهانه فان قال: اهانه، فقد كذب و العظیم، بالافك العظیم و ان قال: اكرمه، فلیعلم ان الله قد اهان غیره حیث بسط الدنیا له و زواها عن اقرب الناس منه.»

یعنی به تحقیق كه بود در رسول خدا صلی الله علیه و آله چیزی كه راهنمایی می كند تو را بر بدیهای دنیا و عیبهای دنیا، به تقریب اینكه گرسنه بود در دنیا با خواص خود از اهل و اولاد خود و دور گردانیده شد زیب و زینت دنیا را از او با بزرگ بودن قرب او به خدا، پس باید هر آینه نگاه كند نگاه كننده به عقل و هوش خود كه آیا گرامی و عزیز داشت خدا محمد صلی الله علیه و آله، را یا اینكه خوار و ذلیل داشت او را، پس اگر بگوید خوار و ذلیل داشت او را، پس به تحقیق كه دروغ گفته است سوگند به خدای بزرگ منزلت و اگر بگوید كه گرامی و عزیز داشت او را، پس باید البته بداند كه به تحقیق خدای تعالی خوار و ذلیل داشته غیر او را، در جایی كه گسترده است دنیا را از برای آن غیر و دور داشته است از نزدیكترین مردمان به او به حسب منزلت.

«فتاسی متاس بنبیه و اقتص اثره و ولج مولجه و الا فلا یامن الهلكه، فان الله جعل محمدا صلی الله علیه و آله و سلم علما للساعه و مبشرا بالجنه[21] و منذرا بالعقوبه. خرج من الدنیا خمیصا و ورد الاخره سلیما. لم یضع حجرا علی حجر حتی مضی لسبیله. و اجاب داعی ربه.»

یعنی پس باید پیروی بكند پیروی كننده به پیغمبر خود صلی الله علیه و آله و سلم و گام بگذارد به نشانه ی قدم او و داخل شود به جایی كه او داخل شده است و اگر پیروی او نكرد ایمن نباشد از هلاك شدن در دنیا و آخرت را، پس به تحقیق كه خدای تعالی گردانیده است محمد صلی الله علیه و آله را نشانه (ای) از برای روز قیامت و بشارت دهنده به سوی بهشت و ترساننده به عقوبت دوزخ. بیرون رفت از دنیا گرسنه و وارد شد به آخرت با سلامت از جمیع بدیها، نگذاشت در دنیا سنگی را بر روی سنگی از برای درنگ كردن، تا اینكه درگذشت راه خود را كه دنیا باشد و جواب داد خواننده ی پروردگار خود را كه مرگ باشد.

[صفحه 712]

«فما اعظم منه الله عندنا حین انعم علینا به سلفا نتبعه و قائدا نطا عقبه و الله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها و لقد قال لی قائل الا تنبذها عنك؟ فقلت: اغرب عنی فعند الصباح یحمد القوم السری.»

یعنی پس چه بسیار بزرگ است منت خدای تعالی در نزد ما! در زمانی كه نعمت داد بر ما به او از روی پیشوا بودنی كه متابعت كنیم به او و پیشرو بودنی كه گام بگذاریم در عقب او و سوگند به خدای تعالی كه هر آینه به تحقیق وصله و پینه كردم این جبه ی خود را آنقدری كه شرم كردم از پینه دوز او و هر آینه گفت به من گوینده (ای) كه آیا نمی اندازی این جبه را از تو؟ پس گفتم: دور شو از من، «پس در وقت طلوع صبح حمد و ستایش می كنند قوم شبگیر كردن را» و این مثلی است در میان عرب از برای كسی كه متحمل مشقت شود از برای حصول راحت، یعنی در آخرت ظاهر خواهد شد ثمره ی مشقتهای دنیای من.

[صفحه 713]


صفحه 702، 703، 704، 705، 706، 707، 708، 709، 710، 711، 712، 713.








    1. در متن اصل و چ: انما امرنا، ن: انما اردنا.
    2. چ: بشی ء.
    3. النحل / 40.
    4. الحجر / 25.
    5. البقره / 35.
    6. اصل: برساند.
    7. از «مخلوق تو تا مخلوق تو» در «ن» افتاده است.
    8. كلال به معنی كندی در بینایی و درمانده شدن چشم است.
    9. ن: یعنی به تحصیل علم به كنه آن افعال تو. این جمله در نسخه ی اصل با خطی دیگر بعدها افزوده شده است.
    10. ن: و منها.
    11. ن و چ: دروغ گفته است او.
    12. یعنی اگر شخص امیدوار به پاداش الهی و ترسان از كیفر الهی باشد، باید در عمل خواستار انجام كارهایی باشد كه امید او را به نتیجه می رساند و گریزان از كارهایی كه ترس او را از میان برمی دارد.
    13. ن و چ: خضوع و خشوعی كه.
    14. یعنی ترس خود را از بندگان به صورت نقد و حتمی و در زمانی با عجله درآورده است و حتم دارد كه هم اكنون زیانی از آنان به وی می رسد و ترس از آفریدگار را موكول به آخرت و با سر رسیدی دیریاب و وعده ای كه احتمال انجام گرفتنش كم باشد قرار داده است.
    15. القصص / 24.
    16. پس هر آینه بود عیسی علیه السلام در «اصل» افتادن است.
    17. یعنی جویده.
    18. چ: كفاف ضرورت.
    19. در «چ» و رسوله ندارد و در شرح نیز ترجمه نشده است.
    20. چ: به دخول خود.
    21. ن «بالجنه» را ندارد.